برای کسانی که تا امروز تجربه دیدن و شنیدن اثری هنری را نداشتهاند یا حداقل کمتر دیدهاند، اسامی و نامهای حاضر در پروژه «سی» تصور یک اثر خارقالعاده را در ذهن ایجاد میکند، اما واقعیت و آن چه در پس اجرای این اثر نهفته است، چیزی خلاف تمام این تصورات است. چند سالی است که عدهای از هنرمندان و رسانهها در مورد آن چیزی که «کاسبی و تجارت از هنر» یاد میشود هشدار میدهند، نمونهای از این کاسبیها از اجرایی در تالار وحدت آغاز شد. نمایش «عاشقانههای ناآرام» که بلیت آن با قیمت نامتعارفی فروخته شد و از نظر هنری حرفی برای گفتن نداشت.
هر اثر هنری باید قابلیت ابتدایی روی پای خود ایستادن را داشته باشد تا دستش در جیب بیتالمال نباشد، اما در این بین متأسفانه نگاه بعضاً منفعتطلبانه و کاسبکارانه عدهای بیزینسمن و فعال اقتصادی به عرصه هنر، شکل گرفته است.
نگاهی که همه چیز را به سود و درآمدزایی صرف به هر قیمتی معطوف کرده است. گول زدن تماشاگر به شیوههای مختلف، اطلاعات غلط دادن و قلب واقعیت با آن چیزی که در اصل هست یکی از همین روشهاست.
کنسرت نمایش «سی» دقیقاً مصداق و نمونه یکی از همین آثاری است، که هدف نهایی و غاییاش سود بوده و به غیر از سود مالی به هیچ چیز فکر نکردهاست. شاید در ته مانده این بشقاب به ظاهر هنری بشود، چیزی از هنر هم دید که متأسفانه آن ته مانده هم در انبوه غذاهای رنگی این اثر به کاری دور ریختنی تبدیل میشود. (نمونهاش تک آهنگ «آهای خبردار» که وصلهای نچسب به این کار بیقواره بود.)
* جوان
مشکل از همان ابتدای کار شروع میشود، یعنی مکان اجرای این اثر. انتخاب محوطه تاریخی و ثبت شده میراث فرهنگی کاخ ملت با وجود حجم بالای ترافیک این منطقه الحق که انتخاب غلطی است. مجموعه سعدآباد تا پیش از این میزبان کنسرتهای زیادی بوده و هرچند فضای باز این مجموعه برای کنسرتهای موسیقی بد نیست، ولی اصلاً و اساساً برای اثری که مبتنی بر نمایش و بازی بازیگران است به هیچ عنوان مناسب نیست.
فضای اجرای این اثر به حدی گسترده و باز است که شاید فقط مخاطبانی که در ردیف اول نشستهاند، بتواند تا حدودی بازیگران این نمایش را به خوبی ببینند و مابقی مخاطبان باید به سختی و با نمایشگرهای تعبیه شده در دور تا دور محل اجرا کار را ببیند که در اینجا هم متأسفانه از نمایشگرهای کوچکی استفاده شده است.
به دلیل اینکه فضای باز از یک سطح مسطح برخوردار نیست و پستی و بلندی دارد، در چیدمان صندلیها هم به گونهای عمل شده که خیلی از جاها مخاطب جلویی عملاً دید مخاطب پشتسر خود را کاملاً کور میکند.
تقریباً یکساعت از نمایش گذشته همچنان مخاطبان در حال تردد و رفت و آمد هستند که تمرکز اکثر مخاطبان از بین میرود و لذتی از اجرا نمیبرند. شاید اگر این کار در سالنی مثل تالار وحدت یا تالار وزارت کشور برگزار میشد، به حداقل مراتب تجربهای بهتر برای مخاطبان به همراه داشت.
برسیم به اجرای پروژه «سی»، در بعد موسیقیایی که به نسبت بعد نمایشی قابل تحملتر است، مخاطب با اثر تر و تازه و غافلگیر کنندهای روبهرو نمیشود. همان ترانه و آهنگهای قبلی همایون که قبلتر هم شنیده شده، اینجا اجرا میشود که البته برای دوستداران این هنرمند نقطهضعف زیادی نیست، ولی عملاً مخاطبان با اثر باطراوتی روبهرو نخواهند شد. شاید تنها ترانهای که تا حدودی هم خوب اجرا شد و هم مخاطبان را راضی کرد، اهنگ «آهای خبردار» بود که جانی به این نمایش داد.
در بخش نمایشی، اثر عقیم غیرخلاقانه، بیهدف و مغشوش که روایتی بدون اتمسفر اجرایی بین مخاطب و بازیگران است. گویا بازیگران فارغ از حضور تماشاگر و در یک فضای انتزاعی برای خودشان در حال اجرا هستند و تماشاگر را از دایره نمایش حذف کردهاند. در بخش جلوههای تصویری و نوری هم کار بعد از گذشت چند دقیقه تکراری میشود و جذابیتش را از دست میدهد و تازگی شروع را ندارد. یحتمل بخش قابلتوجهی از مخاطبان که کنجکاو شدند و به دیدن این اثر آمدند به خاطر حضور چهرههای مثل بهرام رادان است که به گفته خودش برای اولینبار روی صحنه رفتهاست.
در اینجا هم مخاطب چیزی گیرش نمیآید، جزء یک بازی بد و غیرقابل لمس و سرد. باور پذیر نبودن شخصیتها برای خود بازیگران و ایده نداشتن اجرایی کارگردان برای این اثر باعث شدهاست که از پتانسیل بازیگران هم استفاده نشود و به هدر برود. در بخش کارگردانی کار بدون کمترین ایده و خلاقیتی پیش میرود، روایتها گیرنده نیستند و مخاطب نمیداند با چه چیزی باید ارتباط برقرار کند. بیشترین زمان نمایش بهرامرادان پا در هوا و آویزان مانده از گیسوی رودابه دست و پا میزند.
این کار به قدری تکرار میشود که موجب خنده مخاطب میشود و آدم را به یاد کارتون هالیوودی گیسو کمند میاندازد. گفتنی است این اثر هنری سهداستان «زال و رودابه»، «رستم و اسفندیار» و «رستم و سهراب» طی 120 دقیقه اجرا میشود.
ارسال نظر